از زماني كه سخنان خدا و وحي به ميان آمده و قرآن، آخرين كتاب آسماني بر صفحه? گيتي«نزول اِجلال» كرده، آدميرا متحّير و شيفته? خود ساخته است. آنان كه بار ديگر در اين جهان به فرمان خدا و قرآن« قالوا بَلي» گفتند، پيوسته سعي داشتهاند كه از« گلستان» قرآن« گلي» برچينند.
هر قوم و گروهي كه قرآن را امام و پيشواي خود دانستند، به گونه هاي مختلف از فرهنگ آن بهره جستند؛ از ميان آنها اديبان و فارسي زبانان نيز از اين« مائده? آسماني» بهره ها جُسته و وجودتشنه? خود را سيراب نمودهاند و سفره? بيان و كلامِ خود را مزيّن به«واژگان و مضامين» آن كرداند.
گروهي« تمثيلات» آن را بر گرفتند و برخي پارهاي از آيات را«تضمين» نظم و نثر خود كردند و بعضي از نور آيات«اقتباس» جُستند و واژگان قرآن را سر مشق دفتر خود ساختند. عدهاي ديگر آياتي كه به صورت«ضرب المَثَل» در ميان مردم رايج شده بود در نوشتار هاي خود به بَند كشيدند و برخي به ترجمه و تفسير ادبي و عرفاني آيات پرداختند و گروهي محتواي آيات را به صورتي ماهرانه «تحليل وحلّ» كردندو بعضي با«تلميح» به داستانهاي قرآني، بر شيريني كلام خود افزودند و بازار ادب خود را رونق بيشتري دادند و در عين حال هر يك از آنان يك دل و يك صدا اعتراف كردند كه «هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم» و خلاصه فرهنگ ملّي خود را با فرهنگ قرآني آميختند و«شَهدِ» آيات را با«موُمِ» گفتار و نوشتار خود«عجين» ساختند و جان خود را در چشمه سار كلام خدا شستوشو دادند. به هر حال اين تأثير پذيري از قرآن و در پي آن احاديث پيامبر(ص) و ائمه اطهار(عليهمالسلام) از زماني كه كهنترين نسخههاي ادبي ما در دست است، پيشينهاي ديرينه دارد. به ويژه از قرن ششم هجري قمري به اين طرف اين اُنس با قرآن بيشتر نمايان ميشود؛ يعني در آثار نويسندگان و شاعران« سبك عراقي» ؛مانند:عطّار، سنايي، خاقاني، مولانا، سعدي، حافظ و جُز اينان.از آن زمان تا عصر حاضر به ويژه پس از انقلاب اين تأثير پذيري نمايانتر شده است و ميشود.
ما در اين نوشتار با رعايت اختصار به امور زير مي پردازيم: آوردن نمونه هايي از«تأثير پذيري از قرآن» همراه با چشم اندازي گذرا به زندگاني برخي از سرايندگان و نويسندگان ادب فارسي و تعريف اجمالي پارهاي از صنايع و آرايه هاي ادبي؛ ذكر پارهاي از آيات قرآن كه به صورت ضربالمثل در ميان فارسي زبانان راه يافته و همچنين واژگانِِ فارسي راه يافته است.
در اين بخش آن دسته از آرايه هاي ادبي را كه در رابطه با تأثير پذيري ادب فارسي از قرآن است به اختصار معرفي ميكنيم.1 در ضمن براي پرهيز از درازنويسي مثالهاي هر كدام را در بخش بعدي همراه با معّرفي شاعران و نويسندگان ميآوريم.
اشاره در لغت: به معني نمودنِ به دست و چشم و ابرو و جز آن است. و در اصطلاح: اين است كه گوينده يا نويسنده در الفاظ اندك، معاني بسيار( بدون شرح و تفسير) بگنجاند و كلام او همراه با كنايه و رمز باشد و در عين اختصار براي شنونده محتواي بسياري را بيان نمايد. در حقيقت بسياري از آيات قرآن و همچنين احاديث معصومين(عليهمالسلام) اين ويژگي را دارد كه در عين ايجاز، حاوي نكتههاي فراواني است ولي درك آن بدون تدبّر و ممارست دست يافتني نيست.
تلميح در لغت: «سبك نگريستن» و« به گوشه? چشم اشاره كردن» است و در اصطلاح: عبارت از اين است كه نويسنده يا شاعر براي تأييد گفتار خود به آيه يا حديثي يا قصّه و مَثَلي مشهور و معروف اشاره كند.
تضمين در لغت: به معني« گنجانيدن» است و در علم بديع عبارت است از:آوردن آيه، حديث، مصراع يا بيتي از شاعري ديگر در اثناي كلام خود.
به عبارت ديگر: تضمين آن است كه نويسنده، آيه و حديثي يا مصراع و بيتي يا دو بيت از شعر يا نوشته شاعران و نويسندگان پيشين يا معاصر خودميآورد كه اگر آن سخن مشهور نباشد نام او را در سخن خود ذكر ميكند.
حل در لغت: به معناي« گشودن» و« از هم باز كردن» است، يك معناي حل كه در قرآن بكار رفته به همين معناي لغوي است؛يعني«حلّ العقده» مانند آيه? شريفه«واحلُل عقدةً من لساني» (طه، 20 / 27)(مفردات راغب-حلّ).
در اصطلاح اديبان: گرفتن الفاظ آيهاي از قرآن كريم يا حديثي از احاديث و يا شعري از اشعار و يا مَثَلي از امثال در گفتار و نوشتار است، با خارج ساختنِ عبارت آن از وزن و صورت اصلي اش به طور كامل يا ناقص.
اقتباس در لغت:« پاره? آتش» يا «نور و فروغ گرفتن» است، اقتباس به اين معنا در سه جاي قرآن آمده.2
آيه? 13 سوره? حديد «انظرونا نقتبِس مِن نورِكم»؛
آيه? 10 سوره? طه «لعلّي آتيكم منها بقبسٍ او اجِد علي النّار هدي»؛
وآيه? 7 سوره? نمل «سآتيكم منها بخبرٍ او آتيكم بشهابٍ و بسٍ لعلّكم تصطلون».
اقتباس در اصطلاح: آوردن آيهاي از قرآن يا حديث يا بيت معروفي است به نحوي كه معلوم باشد قصد، اقتباس است نه سرقت و انتحال.
تفاوت اقتباس و تلميح
تفاوت اقتباس با تلميح در اين است كه تلميح آن است كه در اثناي كلام اشارهاي لطيف به آيه? قرآن يا حديث و مَثَل ساير يا داستان و شعري معروف ميشود ولي عين آن را نميآورند؛ امّا در اقتباس شرط است كه عين عِبارت مورد نظر يا قسمتي از آن را كه حاكي و دليل بر تمام جمله اقتباس شده باشد بياورند.3
تمثيل در لغت: به معني« همانند ساختن» است و در اصطلاح عبارت از تشبيه چيزي به چيزي يا شخصي به شخصي است تا از آن فايده معنوي حاصل شود؛ امّا اصل مَثلَ مأخوذ از مثال است و در تعريف آن گفتهاند:قولي ساير يا مشهور است كه در آن حالِ چيز دوم را به چيز اوّل همانند سازند و اصل در آن تشبيه است. امروزه هر سخن نغز متداول در زبانها را كه نكتهاي اخلاقي، فلسفي، ديني، سياسي، و ادبي در آن باشد ميتوان آن را مَثَل گفت.4
به عبارت ديگر:تمثيل يا ارسال المثل، كلامي است كه ضرب المَثَلي را در بر دارد و يا خود ضرب المثل است؛ ارزش يك مثل در جلب توجه شنونده و يا خواننده گاه بيشتر از چندين بيت يا چندين صفحه مقاله است.
تعبير به« ضرب المثل» در قرآن كريم در چند جا آمده از جمله، آيه 27 زُمر و 58 روم كه ميفرمايد: «و لقد ضربنا لِلناس في هذا القرآن من كلّ مثل»
و همينطور آيه? 35 سوره? نور و آيات 24 و 25 و 45 ابراهيم.
در اين نوشتار پارهاي از آيات كه به صورت ضرب المثل در ميان فارسي زبانان رايج شده است در بخشي جداگانه ميآوريم؛ ولي«تمثيلات قرآني» كه بسيار است و بحث مفصّلي دارد در اينجا متذكر نميشويم؛ علاقهمندان ميتوانند به كتابهايي كه در اين زمينه نوشته شده مراجعه كنند.5
در اين بخش نمونه هايي از تأثير پذيري از برخي سخن سرايان فارسي زبان را ـبه اختصارـ گرد ميآوريم؛ لازم به ياد آوري است كه اشعار و نمونههايي را كه ميآوريم گاه متأثر از«ثقلين» ـقرآن و حديثـ هر دو ميباشد؛ ولي متناسب با موضوع بحث فقط آيات قرآن را ياد آور ميشويم.
ابو عبداللّه جعفر بن محمد رودكي شاعر بزرگ آغاز قرن چهارم هجري( متوفاي 329 هـ.ق) است. در بارهاش نوشتهاند كه وي نخستين بار به شعر فارسي ضابطه و قاعده? معيّن داد و آن را در موضوعات گوناگون به كار بُرد، لذا نزد شاعرانِ زمان خود و بعد از آن به«استاد شاعران» مشهور شد. وي نابينا بوده است كه نابينايي او يا مادر زادي بوده و يا بعدها نابينا شده است. از بررسي اشعار بجا مانده? او به روشني بر ميآيد كه وي با مفاهيم ديني و فرهنگ اسلامي آشنا بوده است. اينك چشم اندازي به اشعارش:
زمــانـــه پـنـــدي آزاد وار داد مـــرا
زمانه را چون نكو بنگري همه پند است
به روز نيك كسان گفت تا تو غم نخوري
بـسا كسـا كه بـه روز تو آرزومند است
كه گفتهاند: تلميحي است به آيه «عسي ان تكرهوا شيئاً و هو خير لكم» (بقره،2 / 216 )
نـگارينـا شنيـدستـم كه گاه مِـحنـت و راحـت
سـه پيراهن سَلَب بودست يوسف را بهعمـراندر
يكي از كيد شد پـُر خون دُوم شد چاك از تهمت
سـِوُم يعقوب را از بـوش روشن گشت چشـمتـر
كه اين دو بيت اشاره دارد به سه آيهاي كه در قرآن راجع به پيراهن حضرت يوسف(ع) آمده است و هر كدام جريان و داستاني جداگانه دارد:
آيه 18 يوسف «و جاءو علي قميصه بدمٍ كذب»؛
آيه 25 يوسف «واستبقا البابَ و قدَّت قميصه مِن دُبُر»؛
و آيه 93 يوسف «اِذهبوا بقميصي هذا فألقوه علي وجه ابي يأت بصيراً».
حكيم ابوالقاسم فردوسي توسي( متولد حدود 329 هـ.ق، متوفاي 411 يا 416) يكي از بزرگترين حماسه سرايان جهان ميباشد كه وي جزو سرايندگان« سبك خراساني» است و«شاهنامه» اثر مشهور اوست.
نمونههايي از تأثير پذيري او:
بيـاراي خـوان و بپيـماي جـام زتـيـمـار گيـتي مـَبر هيـچ نـام
اگـر چرخِ گردان كشد زين ِتـو سر انجام خِشت است بالين تو
دلت را بـه تيمار چنـدين مبند بس ايـمن مـشو بر سپـهر بلند
كه تلميح است به آياتي چون« كلّ نفسٍ ذائقة الموت»( آل عمران، 3 / 185) و آيه? «كلّ من عليها فان»( الرحمن،55 / 26) و آيه? «اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم في بروج مشيّدة»
(نساء، 4 / 78)
بيـا تـا جهان را بـه بـد نسپـريم به كوشـش همه دستِ نيكي بريم
نبـاشد همي نيك و بـد پايـدار همـان بـه كـه نيـكي بـُوَد يادگار
كه آن گنج و ديـنار و كاخِ بلنـد نخواهـد بُدن مـر تـو را سودمنـد
كه تلميحي است به آياتي چون آيه 17 سوره? رعد «فأمّا الزبد فيذهب جفاءَ وامّا مما ينفع الناس فيمكث في الأرض…» و آيه? 88 شعراء «يوم لا ينفع مال و لا بنون» و آيه? 34 توبه «والذين يكنزون الذّهب والفضة و لا ينفقونها في سبيل اللّه فبشرهم بعذابَ اليم».
ناصر خسرو قبادياني بلخي از شاعران بزرگ قرن پنجم است(متولد 394 ، متوفاي 481 هـ.ق).وي نيز مانند بسياري از شاعران بنام از قرآن كريم به صورتهاي گوناگون استفاده كرده است.
نمونه هايي از تأثير پذيري او:
كـِرا نايـد گـران امـروز رفتـن بـر رهِ طاعت گران آيد مر آن كس را به روز حَشر ميزانها
اشاره دارد به آيه 8 اعراف «والوزن يومئذٍ الحق فمن ثقلت موازينه فاولئِك هم المفلحون» و آيات 6 تا 9 القارعه« فأمّا من ثقلت موازينه. فهو في عيشةٍ راضيةٍ. و امّا من خفت موازينه. فأمه هاوية».
چون از آن روز بر نينديشي كه بريده شود در او«اَنساب»
كه اقتباس از آيه? 101 مؤمنون است:«فاذا نفِخ في الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتساءلون»
هـو الأول هو الآخر هو الظاهر هوالباطن منّزه مالك الملكي كه بي پايان حشر دارد
اقتباس از آيه 3 حديد «هو الأول والآخر والظاهر والباطن و هو بكلّ شي? عليم» و آيه 26 آلعمران «قل اللهم ّمالك الملك تؤتي الملك من تشاء…»
بـر آنچـه داري در دست شـادمانه مبـاش
وز آنچه از كف تو رفت از آن دريغ مخور
اشاره و تلميح به آيه? 23 حديد دارد «لكيلا تأسوا علي مافاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم».
ابوالمجد مجدود بن آدم، شاعر و عارف فارسي زبان سده? ششم هجري نيز از جمله كساني است كه تأثير پذيري لفظي و معنوي زيادي از قرآن و حديث در آثار او ديده ميشود. از جمله:
هر چه داري براي ِ حق بگذار كـز گدايـان ظـريف تـر ايثـار
سـيّـد و سـر فــراز آل عـبــا يافت تشـريف سوره?«هل اتي»
زآن سه قرص جوين بيمقدار يافت در پيش حـق چنين بازار
كه «حل» يا« تحليل» از سوره?«انسان» يا«هل اتي» است كه مفسران شيعه و سني همه معتقدند در شأن حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) است كه در آيه 8 همين سوره ميفرمايد: «و يطعمون الطعام علي حبّهِ مسكيناً و يتيماً و اسيراً».
آن دلـبـر عيـّـار اگـر يــار مـََنَسـتـي كوس«لِمن المُلك» زدن كار مَنَستي
گويند كه جـز هيچكسان را نخرد يار من هيچ كسم كاش خريدار مَنَستـي
كه اقتباس از آيه? «لمن الملك اليوم لِلّه الواحد القهّار»(غافر،40/16)؛ در ضمن« لمن الملك زدن » كنايه از مفاخره كردن و دعوت به مبارزه است.
افضل الدين خاقاني شرواني شاعر نامدار ايراني قرن ششم هجري كه وفات وي را سال 595 هجري نوشتهاند.
عروس عافيت آنگه قبول كرد مرا كه عمر بيش بها دادمش به شيـر بها
مرا به منـزل «الاّالذين » فرود آور فـرو گشاي زمن طمطراق«الشـعرا»
كه اقتباس از آيه? 224 تا 227 شعراء است:«والشعراء يتّبعهم الغاوون. الم تر انّهم في كل وادٍ يهيمون. و انّهم يقولونَ ما لا يفعلون. الاّالذين آمنوا و عملوا الصالحات وذكروا اللّه كثيراً…»
خـاقـانيـا بـه سائل اگر يك درم دهي خواهي جزاي آن دو بهشت از خداي ِخويش
پس نام آن كرم نهي اي خواجه بر مَنـِه نـــامِ كـرم بــه داده? روي و ريــاي خـويـش
بـر داده? تـو نـام كـرم كــي بـُود ســزا تـا داده را بـهـشـت شنـاسـي سزاي خويـش
اشاره دارد به آياتي چون آيه? 264 بقره «يا ايها الذين امنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ والأذي» و آيه262 بقره «الذين ينفقون اموالهم في سبيل اللّه ثمّ لا يتبعون ما أنفقوا منّاًولا اذيً…» و آيه?? 6 مدّثر «ولا تمنن تستكثر».
مولانا جلال الدين محمد بلخي رومي( متولد 604 ، متوفاي 672 هـ.ق) از شاعران بنام قرن هفتم است. گاه او را مولوي بلخي و گاه مُلاّي رومي ميخوانند و اين بدين سبب است كه بلخ در آن روزگار جزو خاك ايران بوده و چون مولانا به زبان فارسي سخن ميگفت اديبان ما او را «بلخي و ايراني» ميخوانند ؛گرچه ديگران به خاطر اينكه او و خانوادهاش از ابتدا در آناتولي اقامت داشتهاست و آناتولي هم ايالتي تُرك بوده او را«ترك» ميخوانند و چون در گذشته آناتولي بخشي از امپراتوري روم بوده است لذا اين شاعر عارف به«رومي» هم شهرت يافته است.7
امّا نمونههايي از تأثير پذيري وي از قرآن:
جسم خاك از عشق بر افلاك شـد كوه در رقص آمـدو چالاك شد
عشـق جـانِ طـور آمـد عـاشـقــا طور مست«وخَرّ موسي صاعقا»
كه آيه 143 اعراف همراه با تفسيري در شعر خود حلّ كرده( صنعت تحليل):«فلّما تجلّي ربّه للجبل جعله دكّا و خرّ موسي صَعقاً».
تـا اِليـه يـَصعد اطبـابُ الـَكـلم صـاعـداً مـِـنّا اِلـي حيـث عـَلـِم
هـكذا تعـرُج و تـنـزل دايــمــاً ذا فــلا زلــتَ عـلـيــه قـايـمــاً
پارسي گويـيم يعـني اين كَشـِش زآن طـرف آيد كه آمد آن چَشِـش
كه اين ابيات چند آيه را در خود حل كرده است:
آيه 10 فاطر«اليه يصعد الكلم الطيّب والعمل الصالح يرفعه» و آيه? 4 حديد «يعلم ما يلج في الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها.»
«زُين لِلناس» حـق آراسته است زآنچهحق آراستچون تانند رَست
چون پـي«يسكن اليها»ش آفريد كـه تــوانــد آدم از حــوّا بـُريـد؟
كه متأثر از آيات زير است:
آيه «زيّن للناس حبّ الشهوات من النساء والبنين…» (آل عمران، 3 / 14) و آيه? «هو الذي خلقكم من نفس ٍ واحدةٍ و جعل منها زوجها ليسكن اليها»( اعراف، 7 / 189).
مشرف الدين بن مصلح الدين عبداللّه شيرازي معروف به شيخ سعدي كه گاه او را مطلقِ«شيخ» ميخوانند از بزرگترين نويسندگان و شاعران زبان فارسي در قرن هفتم است. تاريخ تولد او را مختلف نوشتهاند از 571 تا 606 هجري قمري و تاريخ وفات او را 691 ذكر ميكنند؛صاحب دو كتاب مشهور«گلستان»و «بوستان».
نمونههايي از اشعار وي:
بُوي پيراهن گمگشته? خود ميشنوم گر بگويم همه گويند ضلالي است قديم
تلميح به آيات 94 و 95 سوره يوسف است كه قرآن از زبان حضرت يعقوب نقل ميكند و ميفرمايد:
«انّي لأجد ريح يوسف لو لا أن تفنّدون. قالوا تاللّه انّك لفي ضلالك القديم».
چو كنعان را طبيعت بي هُنر بود پيـمـبر زادگـي قــدرش نيـفـزود
هنر بنماي اگـر داري نـه گوهـر گـل از خار است و ابراهيم از آزر
كه بيت اوّل تلميح به آيات 42 و 43 سوره? هود دارد كه حضرت نوح به فرزندش كنعان ميگويد:با ما در كشتي نشين و با كافران مباش و او را غرق كرد و همچنين تلميح به آيات 45 و 46 كه حضرت نوح(ع) خطاب ميكند به خداوند: خدايا اين پسر من است و تو وعده فرموده بودي كه دودمان مرا هلاك نكني، خدا ميفرمايد:اي نوح! اين پسر از دودمان تو نيست او كارهاي ناشايست انجام داد و بيت دوم نيز تلميح به آيه? 74 سوره انعام دارد كه ميفرمايد:
« واذ قال ابراهيم لأبيه ازر اتّتخذ اصناماً الهة»
مرا هر آينه خاموش بودن اوليتـر كه جهل پيـش خردمنـد عـذر نـادان است
و مـا اُبـرّي نفـسي و مـا اُزكـّيهـا كه هر چه نقل كنند از بشر در امكان است
كه اقتباس از آيه? 53 سوره يوسف است «و ما اُبّري نفسي انّ النفس لامارة بالسّوء الاّ ما رحم ربّي…»
نمونههايي از كتاب گلستان:
« جان در حمايتِ يك دَمَست و دُنيا وجودي ميان دو عدم، دين به دُنيا فروشان خرند، يوسف فروشند تا چه خرند.«الم اعهد اليكم يا بني ادم أن لا تعبدوا الشيطان» (يس، 36 / 60)
( باب هشتم صفحه 183)
كه نويسنده آيهاي از آيات را تضمين كلام خود كرده است.
«صيّاد بي روزي ماهي در دجله نگيرد و ماهي بي اَجَل در خشك[ خشكي] نميرد» (باب هشتم صفحه 185) كه تلميح است به آيه? 6 سوره? هود «وما من دابّةٍ في الأرض ا ِلاّ علي اللّه رزقها» و آيه? 145 آل عمران «و ما كان لنفس أن تموت اِلاّباذن اللّه كتاباً مؤجّلاً»
«… ديدم كه نصيحت نميپذيرد و دم گرم من در آهن سرد او اثر نمي كند، تركِ مناصحت گرفتم و روي از مصاحبت بگردانيدم و قول حكما كار بستم كه گفتهاند: بلّغ ما عليك فان لم يَقبَلوا ما عليك…»
كه ظاهراً اقتباس يا حل آيه 67 سوره? مائده است «يا ايها الرسول بَلّغ ما اُنزِلَ اِليك مِن ربّك» و يا تلميح است به آيه 20 آل عمران «و اِن تولّوا فانّما عليك البلاغ».
زبان بريده بكنجي نشسته صُمّ بكم به از كسي كه نباشد زبانش اندر حُكم
اقتباس از دو آيه? 18 و 171 بقره «صمّ بكم عمي فهم لا يرجعون( فهم لا يعقلونَ)»
شمس الدين محمد معروف به خواجه حافظ شيرازي و ملقب به «لسان الغيب»، شاعر و غزلسراي بلند آوازه? ايران در سده? هشتم هجري است «متوفاي 791 هـ.ق).با بررسي ديوان اشعار وي در مي يابيم كه حافظ با قرآن مأنوس و همدم بوده است تا جايي كه ميگويد «هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم.»
در اينجا تعدادي از ابيات كه لفظ«قرآن»در آن بكار رفته است در ذيل ميآوريم.
- حافظا در كنج فـقر و خلـوت شبهـا ي تـار تا بود وِردت دعـا و درس قرآن غم مخور
- نـديــدم خـوشـتـر از شـعـر تــو حـافــظ بـه قــرآنــي كـــه انــدر سـيـنــه داري
ـ حافظا ميخور ورندي كن وخوشباشولي دام تـزويـر مـَـنه چـون دگـران قــرآن را
- اي چـنـگ فـرو بـرده بـه خـونِ دلِ حـافظ فكرت مگر از غيرت قرآن و خدا نيست؟
- عشقـت رسد بـه فرياد گر خود بسان حافظ قـرآن زبـر بخـوانـي بـا چـارده روايــت
- حافـظ بـه حق قـرآن كز شيـد وزرق باز آي باشد كه گوي عيش در اين ميان توان زد
- زحافـظان جـهان كس چون بنده جمع نكرد لطائـف حـكـمـي بـا نـكـات قــرآنـي
- صبح خيـزي وسعـادت طلبـي چون حافظ هر چـه كردم همـه از دولت قـرآن كـردم
- زاهـد ار رنـدي حـافظ نـكند فهم چــه شد ديو بگـريـزد از آن قـوم كه قـرآن خواننـد
من اگر نيكم اگر بد برو خود را باش هر كسي آن درود عاقبت كار كه كِشت
كه تلميح است به آيات 39 نجم «وأن ليس للا نسان الاّماسعي» و آيه? 46 فصلت «من عمل صالحاً فلِنفسه ومن اساء فعليها» وآ?يه 38 مدثر «كلّ نفسٍ بما كسبت رهينة»
عيب رندان مكن اي زاهد پاكيزه سرشت كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
كه تلميح به آياتي است كه چند بار در قرآن تكرار شده از جمله آيه? 164 انعام «… ولا تزر وازرة وزر اخري…»
پير ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد
تلميح به آيه? 14 مؤمنون دارد «ثم انشأناه خلقاً آخَر فتبارك اللّه احسن الخالقين»
نيست در دايره يك نقطه خلاف از كم و بيش كه من اين دايره بي چون و چرا ميبينم
تلميح به آيه? 27 ص «و ما خلقنا السماء والارض و ما بينهما باطلاً» و آيه? 191 آل عمران «…و يتفكّرون في خلق السموات والارض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً»
با تو آن عهد كـه در وادي ايمـن بستيـم همچو موسي«اَرِني» گوي به«ميقات»بريم
اقتباس از آيه 143 اعراف «ولمّا جاء موسي لميقاتنا و كلّمه ربّه قال ربّ ارني أنظُر اليك قال لن تراني…»
آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه? فال به نام منِ ديوانه زدند
تلميح و اشاره دارد به آيه? 72 سوره احزاب «انّا عرضنا الأمانةَ علي السموات والارض والجبال فابين اَن يحملنها و أَشفقن منها و حملها الانسان انّه كان ظلوماً جهولاً»
شب وصلست و طي شد نامه? هجر «سـلام هـي حتّي مَطلع الفَجـر»
اقتباس از آيه? 5 سوره قدر.
بخشي از آيات قرآن كريم به صورت ضرب المثل در ميان مسلمانان رايج شده است؛ در اينجا پارهاي از آن آيات كه در ميان فارسي زبانان رايج است گِرد ميآوريم؛ ولي به جهت دوري از دراز نويسي، بدون شرح و توضيح ميآوريم (جُز اينكه در بعضي موارد اشارهاي به كار برد آن ميكنيم) و كاربرد هر يك را به خوانندگان گرامي وا ميگذاريم. در ضمن بخشي از اين آيات در ميان توده? مردم و همين طور مبلّغان و اهل قلم رايج است و برخي فقط در ميان خواص واهل قلم.از جمله اين آياتزير:
1. «الحمد للّه رب العالمين» اين آيه كاربرد متفاوت دارد و در سورههاي زير آمده است، (فاتحه،1/2)،انعام ،6/45، يونس ،10/10 صافات،37/182 زُمر،39/75 غافر،40/65)
2. «صم بكم» (بقره، 2/18 و 171)
3. «اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم» (بقره،44)
4. «انّ البقر تشابه علينا»(بقره،70) (در مورد بهانه جويي چون بني اسرائيل)
5.«افتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض» (بقره، 85)
6. «اينما تولوا فثم وجه اللّه» (بقره، 115)
7. «صبغة اللّه و من احسن من اللّه صبغة» (بقره، 135)
8.«انّا للّه و انّا اليه راجعون»(بقره، 156) (هنگام مرگ شخصي و ردّ پيشنهادي و…)
9. «و لا تلقوا بأيديكم الي التّهلكة»(بقره، 195)
10.«كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة»(بقره، 249)
11.«فبهت الذي كفر»(بقره، 258)(محكوم شدن خصم و متحيّر ماندن مدّعي)
12. «لا يكلّف اللّه نفساً الاّ وسعها»(بقره، 286)
13. «واعتصموا بحبل اللّه جميعاً ولا تفرّقوا» (آل عمران، 3/103)
14. «و شاورهم في الأمر»(آل عمران، 159)
15. «و لو كنت فظاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك»(آل عمران، 159)
16. «كلّ نفسٍ ذائقة الموت»(آل عمران، 185) (در چند جاي قرآن آمده)
17. «ارض اللّه واسعة» (نساء،4/97)
18.«ما علي الرسول الاّ البلاغ» (مائده، 5/99)
19. «لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين» (انعام، 6/59)
20.«اللّه اعلم حيث يجعل رسالته» (انعام، 124)
21. «و لا تزر وازرة وزر اخري» (انعام، 164)
22.«كلوا و اشربوا و لا تسرفوا» (اعراف، 7/31)
23 .«و لا يدخلون الجنّة حتّي يلج الجمل في سمّ الخياط»(اعراف،40)(محال بودن امري)
24 . «اولئك كالأنعام بل هم اضلّ» (اعراف، 179)
25 .«فليضحكوا قليلاً و ليبكوا كثيراً» (توبه، 9/82)
26 . «أنّ الظنّ لا يغني من الحق ّشيئاً»(يونس، 10/36)
27 .«فاستقم كما اُمرت»(هود، 111/112)
28 .«و فوق كلّ ذي علم عليم»(يوسف، 12/76)
29 .«انّ اللّه لا يغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم»(رعد، 13/11)
30 .«ألا بذكر اللّه تطمئن القلوب»(رعد، 28)
31 .«لئن شكرتم لازيدنّكم» (ابراهيم، 14/7) (شكر نعمت نعمتت افزون كند)
32.«وكان الانسان عجولا» (اسراء، 17/11)
33. «يوم ندعوا كلّ اناس بامامهم» (اسراء، 71)
34 .«جاء الحق و زهق الباطل» (ديو چو بيرون رود فرشته در آيد)(اسراء، 81)
35.«هذا فراق بيني بينك» (كهف، 18/78)
36. «والسلام علي من ابع الهدي» (طه، 20/47)
37. «لو كان فيهما آلهة الاّ اللّه لفسدتا» (انبياء ، 21/22) (دو خدا و دو پادشاه و دو رئيس… نشايد)
38. «خسر الدنيا والآخرة ذلك هو الخسران المبين» (حج، 22/11)
39. «ضعف الطالب والمطلوب» (حج، 73)
40. «كل حزب بمالديهم فرحون» (مؤمنون، 23/53) (تا سمند زمان در يورش اس كس نگويد دوغ من ترش است)
41. «نور علي نور» (نور، 24/35)
42. «وسيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون» (شعراء، 26/227)
43. «ان او هن البيوت لبيت العنكبوت»(عنكبوت، 29/41)
44. «هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون» (زمر، 39/9)
45. «يداللّه فوق ايديهم» (فتح، 48/10)
46. «انما المؤمنون اخوة» (حجرات، 49/10)
47. «ان بعض الظن ثم» (حجرات، 12)
48. «ان اكرمكم عنداللّه اتقاكم» (حجرات، 13)
49. «ونحن اقرب اليه من حبل الوريد» (ق، 50/16) (دوست نزديكتر از من به من است…)
50. «ليس للانسان الا ماسعي» (نجم، 53/39)
51. «كل من عليها فان» (الرحمن، 55/26)
52. «لكيلا تأسوا علي ما فاقكم ولا فرحوا بما آتاكم» (حديد، 57/23)
53. «لم قولون ما لا تفعلون» (صف، 61/2) (دو صد گفته چو نيم كردار نيست)
54. «نصر منم اللّه و فتح قريب» (صف، 13)
55. «ولا تمنن تستكثر» (مدثر، 74/6)
56. «بل الانسان علي نفسه بصيرة» (قيامت، 75/14)
57. «يا ليتتني كن ترابا» (نبأ، 78/40) (در مقام افسوس و حسرت)
58.«انّ مع العسر يسرا» (انشراح، 94/6)
59. «فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره. ومن يعمل مثقال ذرة شراً يره» (زلزله،99/7، 8)
60. «لكم دينكم ولي دين» (كافرون، 109/6)
در ديدگاه صاحب نظران« علوم القرآني» بحث است كه آيا در قرآن، لغات و واژگان غير عربي و معرَّب وجود دارديانه؟ در واقع آنان بحثي را تحت عنوان« واژگان دخيل در زبان عربي» مطرح كردهاند كه آيا زبان عربي از غير خودش واژگاني را وام گرفته است يا نه؟ ظاهراً اكثر محققان پذيرفتهاند كه زبان عربي هم مانند ساير زبانها از اين جريان طبيعي مستثنا نيست كه«واژگان دخيل» در هر زباني يافت ميشود؛چرا كه اين پديده? طبيعي در برخورد دو فرهنگ و زبان براي تفهيم و تفاهم يكديگر به وجود ميآيد؛ ولي آنچه محل اختلاف آرا واقع شده است در باره? راه يافتن اين واژگان به قرآن است.
«سُيُوطي» در كتاب« الاتقان في علوم القران» بحثي را به همين عنوان مطرح كرده و نظرات مختلفي را ذكر ميكند.وي ميگويد:
در اين باره دانشمندان نظرات گوناگون دارند و اكثراً معتقداند كه در قرآن واژگان «مُعّرب» و دخيل وجود نداردو سپس دليل هر كدام را به اختصار ميآورد؛ ولي عدهاي هم قايلاند كه در قرآن چنين واژگاني هست؛ چون وجود چند واژه به زبان غير عربي قرآن را از« عربي بودن» خارج نميسازد و منافاتي با آيه? «قرآناًعربيّاً»( يوسف/12 2) ندارد. گروهي نيز دليل ميآورند كه فلسفه بودن اين واژگان در قرآن به خاطر اين است كه قرآن تمامي علوم اوّلين و آخرين را در بر دارد واز هر چيزي خبر ميدهد و اشاره به انواع لغات و زبانها داردتا احاطه? بر هر چيزي را برساند.
عدهاي هم در جمع بين دو نظريه ميگويند: ما هر دو نظر را جمع ميكنيم؛ چون اين الفاظ ريشه اش عجمي است ولي عرب زبانها هم استعمال كردهاند(البته پس از تفسير و تبديل بر اساس قانون صرفي و نحوي خودشان) و هنگامي كه قرآن نازل شد اين واژگان و حروف با كلام عرب آميخته شده بود. عدهاي هم معتقداند كه اين الفاظ از باب«تَوارُد» است؛ يعني به طور همزمان اين واژگان در عربي و فارسي و حَبَشي و نبطي و غيره كار برد يكسان داشته است و يك معني خاص اراده كردهاند.8
1.در اين بخش از كتابهاي زير بهره گرفته ايم:«فنون بلاغت و صناعات ادبي»، جلال الدين همايي؛ «تأثير قرآن و حديث در ادب فارسي»، دكتر علي اصغر حلبي و« آرايه هاي ادبي سال سوم دبيرستان»، روح اللّه هادي.
2. بنابر نقل« المعجم المفهرس لألفاظ القرآن» (كتابنامه).
3. فنون بلاغت و صناعات ادبي/386.
4. تأثير قرآن و حديث در ادب فارسي / 72 - 75.
5. از جمله كتاب«امثال قرآن»، علي اصغر حكمت، صص 140 - 337.
6. در اين بخش از دو كتاب زير بهره جستهايم؛ «تأثير قرآن و حديث در ادب فارسي» و «حافظ و قرآن»، (كتابنامه).
7.در ضمن در باره? تأثير پذيري او از احاديث، بيشتر كار شده تا قرآن و كتابهاي مستقلي نيز نوشتهاند.
8. «الاِتقان في علوم القرآن»، النوع الثامن والثلاثون / 125 - 143 .